به گزارش تابناک اردبیل، مجوز شهر شدن "اردیموسی" از روستاهای توابع سرعین امروز توسط وزارت کشور صادر شد؛طی هفته های گذشته نیز با مجوز مشابهی، روستای "ثمرین" نیز شهر شد و نمایندگان استان اردبیل تلاش فوق العادهای دارند تا روستاهای حور، خیارک، نیارق، سوها و آرللوی بزرگ و کوچک نیز تبدیل به شهر شوند.
برای بررسی این موضوع و عوارض ناشی از این سیاست که در سالهای اخیر در ایران شدت بیشتری گرفته است، دیدگاههای تنی چند از کارشناسان بازنشر میشود.
دکتر علی لطفی ـ کارشناس گردشگری می گوید: «تا هنگامی که روستا، روستا است، خبری از سنددارشدن زمینهای روستاییان نیست. روستا در دریافت خدمات و امکانات از شهر عقب است و مسئولان شهری هنگامی به یاد روستا میافتند که با حاشیهنشینی در شهرها مواجه میشوند. از دیگرسو تصور ما از روستا این است که چند هزار نفر کمتوقع و با زندگی ساده در گوشهای پرت سکونت دارند؛ بیآنکه فرهنگ، آداب، میراث و تولید و ارزشهای آنان را بازشناسیم».
لطفی با گفتن این که برای رشد شتابان شهرها، مردم ایران، بهای سنگینی به نام «حاشیهنشینی روستاییان» پرداختهاند، میافزاید: شاید بسیاری از مردم شهرها، حاشیهنشینان شهری را نبینند و ندانند و نشنوند، اما دلسوختگان به روستا که اخبار را تعقیب میکنند، به حال آندسته از روستاییان که به حاشیه شهرها کوچیدهاند و وضع بسیار دردناکی یافتهاند، میگریند.
او با بیان این که اینک بسیاری از راههای روستایی آسفالت شده است، میگوید: همچنین روستاها دارای مدرسهاند و یا از انرژی برق و گاز برخوردارند، ولی همه اینها نتوانسته است روستاییان را در سکونتگاههایشان نگه دارند. بیگمان روستاییان برای برق و گاز و خیابان آسفالت و مدرسه، به شهر نمیآیند، بلکه در شهر در پی چیز دیگری به نام اقتصاد و نان هستند که در روستاها، نمییابند.
به گفته لطفی، در سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۲، درآمد بیشتر روستاییان کشور، از هزینه خانوار آنان کمتر بوده است؛ و این نشان میدهد در روستاها توجه صرف به آبادانی، به کژراه رفتن است. ما به سبب شهریبودن خود، بسته و تنگ میاندیشیم و میپنداریم که تنها ما تغییرها و دگرگونیها را بازمیشناسیم؛ درحالی که اگر چه روستاها دچار دگرگونی و تحول نشدهاند، ولی روستایی، از تغییرها و دگرگونیهای جهان آگاه است.
مژگان یارحسنی گیلانی ـ کارشناس مردمشناسی، میگوید: محرومیتها در روستاها سبب میشود که مردم روستاها دار و ندار خود را بفروشند و به امید یافتن کار به شهرها بیایند. کوچیدن به شهرها، به جای کوچیدن در دل طبیعت، در قدیم در میان برخی جوانان دانشآموخته رواج داشت؛ ولی اینک، افراد پیر و سالخورده نیز تمایلی به ماندن در روستاها ندارند.
اما ما برای حل این چالشها چه راهکارهایی داریم؟ دمدستترین راهکار، مصوبه شهرکردن روستاهاست، که راه در این مورد برای تبدیل روستاهایی با بیش از ۳۵۰۰ نفر جمعیت، باز است؛ ولی به راستی، یگانه سنجه شهرشدن یک روستا باید شمارِ جمعیت آن باشد؟ آیا مصوبهای هست که بگوید برای یک روستای مستعد شهرشدن، بودجه و اعتباری در نظر گرفتهشده است که از شهرشدنش جلوگیری شود و به جایش بکوشند بافت روستایی از میان نرود و روستاییان را به جای شهرنشینی، تشویق به کشت و کار کنند و به مرمت سازههای روستایی بپردازند و بر همه راههای روستایی قیر مذاب نریزید و دشتها و قلمروهای سرسبز را به حال خود واگذارند و با تامین کار و رونق اقتصاد روستایی و فراهمکردن آسایش و رفاه روستاییان، آنان را به روستاییبودنشان خوشنود سازند؟
هنگامی که استانداری و فرمانداری یک منطقه از اداره چند شهر کنونی وامانده است، چگونه خواهد توانست صدها روستای نوتبدیلشده به شهر را مدیریت کند؟ اگر طرح روستاهای بالای ۳ هزار و ۵۰۰ نفر جمعیت اجرا شود، صدها شهر به شهرهای کنونی کشور افزوده میشود و وضعی بدتر از پیش مییابند؛ زیرا یک روستا هنوز هم به اندازهای خودکفا هست که اگر به حال خود رها شود، به زندگی و روند خود ادامه دهد؛ ولی هنگامی که به شهر تبدیل شود، غفلت از آن سبب ویرانیاش میشود.
مژگان یارحسنی گیلانی میگوید: برخی کارشناسان کارآزموده، بر این باورند که روستا با تبدیلشدن به شهر آباد نمیشود، بلکه به لحاظ فرهنگ و آداب و ساختار، رو به ویرانی میرود و اعتبارات آبادانی و عمران نمیتواند از ویرانیِ بخشهایی از روستا که بخشهای بسیار ارزشمندی هم هست، جلوگیری کند؛ و هنگامی که به شهر ارتقا مییابد، از امکانات شهری برخوردار نمیشود، زیرا شهرهای قدیمتری وجود دارند، که در آنها نه کار هست و نه سینما و نه بیمارستان و نه امکانات تفریحی؛ و فقط فعالیت بساز و بفروشهای ساختمانی به چشم میآید.
این مردمشناس میافزاید: برخی نمایندگان که حتی یک شبانهروز در روستاها نبودهاند، برای از دستندادن حمایت روستاییان، کمر همت برای تبدیل روستا به شهرها بستهاند. البته تقصیر آنان نیست، بلکه کوتاهیِ دولتهاست که همه تسهیلات و بودجه را برای شهرها کنار می گذارند؛ وگرنه یک روستایی که کشاورزیاش تعطیل و جوانش بیکار است، افتخاری در شهرخواندن روستایش نمیبیند، که در آرزویش به سر ببرد و یا نمایندهای را زیر فشار بگذارد که از نظر تقسیمات جغرافیایی، روستایش را تبدیل به شهر کند.
مژگان یارحسنی، با بیان بند بالا، راهکار راستین را رونق صنایع روستایی مانند قالیبافی و صنایع دستیِ اصیل و روستاگردی میبیند؛ که با این کارها، جوانان روستایی دانشآموخته، در روستاهای خودشان مشغول به کار شوند.
به گفته یارحسنی، گرچه با بیتوجهی مسئولان، بسیاری از روستاها بافت زیبا و تاریخیشان را از دست دادهاند، اما هنوز روستاها پیوندشان را با طبیعت، کامل از دست ندادهاند، و هنوز میتوانند تنفسگاه گردشگرانی باشند که در هوای شهری احساس خفقان دارند.
وی باور دارد که بیش از ۱۰۰روستای کشور، مناسب روستاگردی است، چون این گونه گردشگری به روستاهایی محدود میشود که از جاذبههای تاریخی، طبیعی یا فرهنگی برخوردارند و انگیزشی در روستاگردان به وجود میآورد که راه روستا را در پیش گیرند؛ و در این راستا باید آموزشهایی از سوی مسئولان با استفاده از تجربه و دانش روستاییان به جوانان روستایی جویای کار داده شود و ویژگیهای روستا برای آنان بازتعریف شود، تا با خودباوری، اهمیت و مزایای حفظ آثار و فرهنگ، معماری و آیینها را دریابند. همچنین برای روستاگردی، خدمات و تسهیلاتی برای سرمایهگذاری در اختیار روستاییان قرار گیرد؛ و با تسهیلات با سود کم، دارامندان شهری، به سرمایهگذاری در روستاها تشویق شوند.
سخن مژگان یارحسنی همچنان برگرد روستاگردی میگردد: «گردشگری و توسعه جوامع محلی» شعار روز جهانی گردشگری است که امسال که در مکزیک برگزار شد. سازمان جهانی گردشگری با این فراخوان، به کشورها گوشزد میکند که برنامهریزی گردشگری خود را بر این پایه قرار دهند؛ و هدف خود از این نامگذاری را نیز افزایش آگاهی جامعه جهانی از اهمیت گردشگری و ارزشهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی آن خوانده است.
وی میافزاید: در گوشه وکنار کشور برخی روستاها با حفظ فرهنگ و جایگاه، خود را از آسیب شهرها در امان داشتهاند. هنوز رودخانههای پاک از جلوی روستاهایی میگذرند که با تبدیلنشدن روستاها به شهرها، تبدیل به انباشت زباله نشدهاند.
او سپس ما را به سفری مجازی به چندروستا با بافت کهن میبرد: امروز که هوای آلاییده شهرها، شهروندان را به تنگینفس دچار کرده است، شاید آنان بخواهند به روستاها بروند و نفسی تازه کنند؛ پس بهتر است برای شهرکردن روستاها، دست نگه داریم. خوش آب و هواترین جایی که میشود برخلاف تهران، نفس عمیق کشید، «سیلوانا» است؛ روستایی درهای و با اکسیژنی با خلوص بالا در ارومیه؛ و با گیاهان دارویی و چشمههای شیرین مانند «کانی»، و آبشار «سوله دوکل» با ارتفاع ۴۰ متر و با درختان گردوی کوهی و سیب؛ که اگر روزی شهر شود، لابد پوشیده از درختان چنار خواهد شد! خانههای این روستا نیز مانند ماسوله، پلکانی است.استان کردستان به سبب وجود روستاهای تاریخی با معماری ویژه و فرهنگ ویژه، دارای جاذبههای فراوان روستاگردی است. کوهستانی بودن کردستان، خانههای «کامیاران» را از دامنه تا ستیغ کوه -که از خشت و کاه و تخته است- پلکانی کرده است و مانند ماسوله گیلان، در زیستی مسالمتآمیز، هرکس پا به بام خانه دیگری میگذارد؛(که اگر شهر شود، لابد آپارتمانها جای این خانهها را خواهند گرفت!) اینک روستاییان برخی از خانهها را به روستاگردان شهری اجاره میدهند.
اگر در فصل بهار پا به سوباتان(با خانههای چوبی) بگذارید از عطر شقایقهای وحشی، منگ خواهید شد. این روستا از ییلاقهای شهرستان «تالش» است؛ درهای دورهشده از کوه و با غروب مهآلود و آبشار، با ارتفاع ۵۰ متری«ورازان» که آبش در فصل تابستان نیز بسیار سرد است؛ و دارای یک غار طبیعی به نام «گنج خانه» که البته در آن گنجی نیست و کسی موفق نشده است تاکنون تا انتهای غار برود. «سوباتان» اگر روزی شهر شود، لابد مردم جشنهای خود را در تالارها برگزار خواهند کرد؛ ولی اینک سوباتانیها عروسیهایشان را با پایبندی به سنتها میگیرند، و داماد با اسبی از راه میرسد و عروسش را میبرد.
نشانه روستای «پرآب» در ایلام، تنگه ارغوان است؛ درختان ارغوان، هنگام تابش خورشید، قرمزفام میشوند و پس از قرارگرفتن در سایهسار غروب، رنگ درختان به بنفش میگراید. روستای پرآب در بهار، سرریزِ گلهای ارغوان میشود.
روستای میمند، نزدیک «شهر بابک» کرمان را باید در دل صخرهها جست. زرتشتیان قدیم با افرازهای کهن، چون فرهاد، صخرههای کوه را شکافتند تا دور از گزند دشمن، زندگی آسودهای برای خود فراهم آورند. اینک در دل کوه، ۴۰۰ اتاق(کیچه) دیده میشود که روستاییان برای انبار و سکونت خود و دیگر اعضای خانواده مورد استفاده قرار میدهند. در روستای میمند، هنوز هم میتوان برتن مردم، لباسهای محلی و سنتی دید.
کندوانیها بخشی از سکونتگاههای خود را به هتل(هتل صخرهای) تبدیل کردهاند با ۱۵ اتاق و همه امکانات؛ تا روستاگردان در آنها اتراق کنند. چشمانداز مشرف به روستای کندوان(با ۱۶۰۰سال قدمت) در ۵۰ کیلومتری تبریز، آن را به شکل کلهقند نشان میدهد. این مردمان نیز کوهنشین هستند و خانههای خود را در دل صخرهها بنا کردهاند. ۵۰۰ تا ۶۰۰ سکونتگاه کلهقندی مشاهده میشود که هریک، چند طبقه است. مردمان آنجا هنوز در خانههای صخرهای زندگی میکنند و شیوه سنتی زندگی خود را رها نکردهاند و به آن پایبندند و خبری از گاز، برق و آب لولهکشی نیست و انرژی سوخت آنان نفت است. هنرمندان کندوانی نیز هنر معرقکاری و منبتکاری خود را پاس داشتهاند و روسریهای روستایی نیز تولید میکنند؛ و بقیه کندوانیان نیز دامداری و کشاورزی دارند؛ که اگر روزی روستایشان شهر شود، با نابودی کشاورزی، لابد به دستفروشی کنار خیابان روی خواهند آورد.
در قدیم، مردم از جاهای دور برای خوردن آب روستا به کندوان میآمدند و چندین روز در روستا میماندند، تا بیماریهایشان درمان شود. زیرا آب این روستا برای کسانی که سنگ کلیه دارند، خاصیت درمانی دارد و هرکس پس از نوشیدن آن آب در طول چندروز درمان خواهد شد؛ و البته اگر روزی کندوان شهر شود، با ناخالصیای که آب شهری دارد و کلری که برای ضدعفونی در آن میریزند، مردم گرفتار سنگکلیه خواهند شد.!
این گزارش در سال 92 در روزنامه اطلاعات منتشر شده است.
انتهای پیام